آدم .....
وعدالله حقاً و مَن اَصدقُ مِن الله قیلاً

 

 

پدر روزنامه مي‌خواند اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي‌شود. حوصله پدر سر رفت و صفحه‌اي از روزنامه را كه نقشه جهان را نمايش مي‌داد جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد.

  «بيا! كاري برايت دارم. يك نقشه دنيا به تو مي‌دهم، ببينم مي‌تواني آن را دقيقاً همان طور كه هست بچيني؟»

    و دوباره سراغ روزنامه اش رفت. مي‌دانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است. اما يك ربع ساعت بعد، پسرك با نقشه كامل برگشت 

پدر با تعجب پرسيد: «مادرت به تو جغرافي ياد داده؟»

  پسر جواب داد: «جغرافي ديگر چيست؟ پشت اين صفحه تصويري از يك آدم بود. وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم، دنيا را هم دوباره ساختم.»

 

 



نظرات شما عزیزان:

دیوونه ی حسین
ساعت20:15---23 دی 1391
سلام
پست جدید گذاشتم به نام شهید لطفا در موردش نظر بدید ،بگید چی از این عکس می فهمید من که دلم یه جوری شد وقتی دیدمش.
منتظرم

یاحسیــــــــــن


S.Ehsan.M
ساعت22:12---21 دی 1391
سلام /منو بلینک لینکت کردم

S.Ehsan.M
ساعت22:08---21 دی 1391
سلام آقا/خیلی وقت بود به وبت نیومده بودم خیلی وب خوبی داری...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : حامد

درباره وبلاگ

بنويس كه تا يادت بماند ، كه نوشته ها رد پاي عبور است ، فردا كه برگردي و نوشته هايت را بخواني ، به ياد مي آوري كه از كجا رد شده و چطور قد كشيده ايي...... به یاد سید اهل قلم.
نويسندگان